معشوق
از Wikipedia، دانشنامهٔ آزاد
این مقاله به تمیزکاری نیاز دارد. لطفاً آن را تا جایی که ممکن است از نظر املا، انشا، چیدمان و درستی بهتر کنید. سپس این الگو را از بالای مقاله حذف کنید. محتویات این مقاله ممکن است غیرقابل اعتماد و نادرست یا جانبدارانه باشد یا قوانین حقوق پدیدآورندگان را نقض کرده باشد. |
معشوق در ادب فارسی کنایه از فردی است که مورد عشق قرار گرفته، در مقابل وی عاشق قرار دارد.
معشوق در ادب فارسی
گرچه عموماً استنباط ما از معشوق، زن است. اما ذکر این نکته نیز جالب است در اکثر ادوار ادبی ایران معشوق مرد بوده است. در ادب فارسی به آن اصطلاحا شاهدبازی اطلاق میشده است.البته در کنار این باید گفته شود که به معشوق زن نیز بسیار اشاره شده است . برای مثال در کتب قدیمی ایرانی مانند هزارو یک شب معشوق زن است.اما فقط در بخش کمی از اشعار قدماست که میتوان در آنها به ضرس قاطع معشوق را مؤنث قلمداد کرد.«عشق مرد به مرد در طول تاریخ از دیدگاههای مختلف با اسمها و اصطلاحات مختلفی مطرح شده است: شاهدبازی، نظربازی، جمالپرستی، لواط، لواطه، اِغلام، کار، بچهبازی و ...» همچنين «به شخص مفعول، معشوق، اَمرد، مابون، شاهد، منظور، مفعول، کودک، مخنث، نوخط، بیریش، پسر، ساده، سادهرخ، ابنهای ... گفتهاند.» چنان که «به شخص فاعل، غلامباره، جمالپرست، صورتپرست، بچهباز، موزون ... گفتهاند.»
منبع
شاهدبازی در ادبیات فارسی، تألیف دکتر سیروس شمیسا، 280 صفحه، انتشارات فردوس، تهران 1381
در بیشه اندیشه دکتر محمود درگاهی
با نگاهی به 1