Definition and meaning of STATO

stato (n.)

حالت, دولت, تعمیر, مرمت, کشور پادشاهی, مدت توقف, کشور, دیار؛ سرزمین, حال, وضعیت, وضع اجتماعي, قوم, ولایت, ایالت؛ استان, وضع, مقام

Stato (n.)

مملكت, کشور , میهن

stare (v.)

زیبنده بودن, سازگار بودن, نشستن ؛ استراحت كررن, شمردن, تخمین زدن, براورد کردن, پیش بینی کردن, سبك و سنگين كردن, متکی بودن به, وابسته بودن به, مربوط به؛ به عهدۀ, نشانه دستوری استمرار فعل, درموقعيت خاصي بودن, تعیین محل کردن

essere (n.)

وجود, فرتاش, موجود زنده, مخلوق, موجودیت, وجود؛ هستی, وجود؛ موجود بودن, زندگی, شخصیت؛ منش, ماهیت

essere (n.) (biologia)

سازواره, ترکیب موجود زنده, فرتاش, سازمان, موجود زنده

essere (v.)

نشستن ؛ استراحت كررن, وجود داشتن؛ بودن, بودن, موجود بودن, خطور کردن, به انجام رسیدن, رخ دادن, اتفاق افتادن, تفاقي براي كسي افتادن, کار کردن, بنظر امدن, شايسته بودن, مناسب بنظر امدن, مناسب بودن, درخور بودن, تعیین محل کردن, دربرداشتن, میانگین گرفتن, هستن؛ بودن, درموقعيت خاصي بودن, بالغ شدن بر؛ رسیدن به, برابر بودن با؛ به مثابه چیزی بودن, جمع زدن, شدن, خوب پیش رفتن

stato civile (n.)

وضعیت تاهل

stato civile* (n.)

وضعیت تاهل

stato d'animo (n.)

احساس, احساسات, شور, علاقه, مهر

stato delle cose (n.)

موقعيت, وضعيت

stato di polizia (n.)

اداره كشور بوسيله نيروى پليس, حكومت پليسى

stato morboso (n.)

ﺽﺭﻤ

stato patologico (n.)

ﺽﺭﻤ

stato selvaggio (n.)

بدجنسی؛ شرارت, وحشي, وحشيگري, وحشی

stato sociale (n.)

بيمه و بازنشستگى همگانى, تامين اجتماعى, نظام بهزيستي اجتماعي

(stare a guardare)

نظاره گر بودن

stare a guardare (v.)

نگاه کردن

stare a guardare* (v.)

مشاهده کردن, نگاه كردن, نگاه کردن

stare a vedere (v.)

نگاه کردن

(stare all'erta)

مراقب یکی بودن

stare all'erta (v.)

برحذر بودن, حذر كردن از, زنهار دادن, مراقب بودن, ملتفت بودن, مواظب بودن, مواظب بودن؛ حذر کردن

stare alla vedetta (v.)

كمين كشيدن و حمله كردن, نگهبان بودن, کمین کردن, کمین کردن برای حمله

(stare alzato)

نشستن و نخوابيدن

stare alzato (v.)

بيدار ماندن

stare attento (v.)

برحذر بودن, حذر كردن از, زنهار دادن, مراقب بودن, ملتفت بودن, مواظب بودن, مواظب بودن؛ حذر کردن

stare attento* (v.)

برحذر بودن, حذر كردن از, زنهار دادن, مراقب بودن, ملتفت بودن, مواظب باش؛ دقت کن, مواظب بودن, مواظب بودن؛ حذر کردن

stare con l'orecchio teso (v.)

به

stare disteso (v.)

لم دادن

stare in agguato (v.)

كمين كشيدن و حمله كردن, نگهبان بودن, کمین کردن, کمین کردن برای حمله

stare in guardia (v.)

برحذر بودن, حذر كردن از, زنهار دادن, مراقب بودن, ملتفت بودن, مواظب بودن, مواظب بودن؛ حذر کردن

stare in guardia* (v.)

برحذر بودن, حذر كردن از, زنهار دادن, مراقب بودن, مراقبت کردن, ملتفت بودن, مواظب بودن, مواظب بودن؛ حذر کردن, مواظب بودن؛ مراقبت کردن, کشیک دادن

(stare in piedi) (v.)

ايستادن, برخاستن, برخاستن؛ بلندشدن, بلند شدن, بلند شدن؛ پا شدن, درموقعيت خاصي بودن

stare in piedi (v.)

ايستادن, درموقعيت خاصي بودن

stare per* (v.)

در شرف, مخفف چيزي بودن

essere a capo (v.)

رهبري كردن, رهبری کردن

essere a capo di

رهبري كردن

essere affamato (v.)

گرسنگي كشيدن

essere affamato* (v.)

گرسنگي كشيدن

(essere al corrente di)

اگاه باش

(essere al settimo cielo)

از خوشی ورجه وورجه کردن, بسیار خوشحال, شاد بودن

essere al verde

پول نداشتن

(essere all'altezza di)

برابر با, قادر

essere all'altezza di

انجام دادن, خرسند كردن, دارا بودن, راضي كردن, طبق انتظار زندگی کردن, مناسب

essere all'altezza di* (v.)

به حد مناسب رسیدن, تعیین صلاحیت شدن, مناسب وبرابر بودن

essere alla guida (v.)

رهبري كردن, رهبری کردن

essere alla ricerca di* (v.)

به دنبال

essere assente (v.)

فاصله گرفتن

essere attiguo a (v.)

متصل بودن يا شدن, مجاور بودن, مماس بودن

essere bleso (v.)

شل و سرزبانى تلفظ كردن, نوك زبانى صحبت كردن, نوک زبانی صحبت کردن

essere bocciato (v.) (figurato)

با شکست کامل مواجه شدن, بی نتیجه ماندن, در امتحانات, رد شدن؛ رد کردن, رد شدن؛ ناکام شدن, ناموفق شدن؛ بدبخت شدن

essere bocciato a (v.) (figurato)

با شکست کامل مواجه شدن, بی نتیجه ماندن, در امتحانات, رد شدن؛ رد کردن, رد شدن؛ ناکام شدن, ناموفق شدن؛ بدبخت شدن

essere capace (v.)

آشنا بودن با, توانستن

essere capace* (v.)

توانستن

essere certo

مطمئن بودن یا شدن

essere come si deve (v.)

در مورد لباس

essere contiguo a (v.)

متصل بودن يا شدن, مجاور بودن, مماس بودن

essere contrario a* (v.)

غیر قابل قبول بودن

essere conveniente (v.)

در مورد لباس

essere correlato (v.)

علاقه نشان دادن, مربوط بودن

essere d'accordo (v.)

موافق بودن؛ مصادف بودن, موافق بودن؛ مطابقت کردن

essere d'accordo* (v.)

هم عقیده بودن؛ موافق بودن

essere d'accordo con (v.)

موافق بودن؛ مصادف بودن, موافق بودن؛ مطابقت کردن

essere d'accordo con* (v.)

موافق بودن؛ مصادف بودن, موافق بودن؛ مطابقت کردن, موافقت کردن

essere dannoso per (v.)

خسارت رساندن, خسارت زدن, خسارت وارد اوردن, خسارت وارد كردن, زيان زدن, صدمه زدن؛ آسیب رساندن, ضايع كردن, عيب دار كردن, لطمه زدن به, معيوب كردن

essere degno di (v.)

استحقاق داشتن, استحقاق داشتن؛ نایل شدن, سزاوار بودن, سزاوار بودن؛ استحقاق داشتن, سزيدن

essere di (v.)

مربوط بودن به

essere di fazione (v.)

مراقبت کردن, مواظب بودن؛ مراقبت کردن, کشیک دادن

essere di guardia (v.)

مراقبت کردن, مواظب بودن؛ مراقبت کردن, کشیک دادن

essere di guardia* (v.)

مراقبت کردن, مواظب بودن؛ مراقبت کردن, کشیک دادن

essere di parere (v.)

فکر کردن

essere di vedetta (v.)

كمين كشيدن و حمله كردن, نگهبان بودن, کمین کردن, کمین کردن برای حمله

essere dipendente da (v.)

متکی بودن به, مربوط به؛ به عهدۀ, وابسته بودن به

essere formato da alluvioni (v.)

لجن گرفتن

essere in ascolto (v.)

به

essere in disaccordo

شدیداً اختلاف داشتن

essere in disaccordo (n.)

اختلاف

essere in disaccordo con (v.)

مخالفت کردن با؛ توافق نکردن

essere in disaccordo con* (v.)

مخالفت کردن با؛ توافق نکردن

essere in dubbio (v.)

تأمل كردن, تلو تلو خوردن, در ترديد بودن, دودل بودن, پا پس کشیدن

essere in grado (v.)

آشنا بودن با

(essere in piedi)

از بستر برخاسته و مشغول فعالیت

essere in possesso di (v.)

اقرار كردن, دارا بودن, دارا بودن؛ داشتن, داشتن, مال خود داشتن

essere in relazione (v.)

علاقه نشان دادن, مربوط بودن

essere in rosso* (v.)

بدهکار؛ مقروض

essere la causa di

اصل و منشاء بودن

(essere legato a)

متصل بودن

essere meritevole di (v.)

استحقاق داشتن, استحقاق داشتن؛ نایل شدن, سزاوار بودن, سزاوار بودن؛ استحقاق داشتن, سزيدن

(essere occupato)

مشغول بودن

essere orgoglioso di* (v.)

به خود بالیدن

essere permesso (v.)

انجام گرفتن, گذشتن

essere più furbo di (v.)

بامبول زدن, به كسی حقه زدن, ترفند بهتری زدن, حقه بازى كردن, حيله زدن, خار كردن, خر کردن؛ شیادی کردن, شوخى كردن, شیرین کاری کردن؛ کار بامزه و سرگرم کننده کردن, فريب دادن, فریب دادن, فریب دادن؛ گول زدن, نارو زدن, گول زدن, گیج کردن

(essere presente)

به حالت آماده باش بودن

essere privo di* (v.)

کم داشتن

essere propenso a* (v.)

تمایل داشتن

essere respinto (v.) (figurato)

با شکست کامل مواجه شدن, بی نتیجه ماندن, در امتحانات, رد شدن؛ رد کردن, رد شدن؛ ناکام شدن, ناموفق شدن؛ بدبخت شدن

essere respinto a (v.) (figurato)

با شکست کامل مواجه شدن, بی نتیجه ماندن, در امتحانات, رد شدن؛ رد کردن, رد شدن؛ ناکام شدن, ناموفق شدن؛ بدبخت شدن

essere responsabile di* (v.)

تضمین کردن, مسئول بودن؛ پاسخگو بودن

essere storto (v.)

سرازير شدن, سرازير كردن, سراشيب كردن, شيب داشتن

(essere strabico) (v.)

با چشمهاي چپ شده نگاه كردن

essere sufficiente (v.)

بس بودن, بسنده بودن, كافى بودن, كفايت كردن

essere sufficiente* (v.)

برای همه کافی بودن

essere sul punto di

در شرف

Essere supremo (n.)

الله, ايزد, بغ, تعالى, خدا, خداوند, خداوندگار, ياهو, يزدان, پروردگار

(essere trovato)

پیدا شدن

essere tutt'orecchi* (v.)

با تمام وجود گوش کردن؛ خوب توجه کردن

essere uguale a (v.)

برابری کردن؛ مساوی بودن با

essere umano (n.)

آدم, انسان, بشر, مرگبار

essere utile (v.)

خدمت كردن, مناسب بودن

essere utile* (v.)

به درد خوردن, جوابگو بودن

(essere valido) (v.)

سر جاي خود باقي ماندن

essere vivente (n.)

سازواره, موجود زنده

non essere d'accordo

مخالفت کردن

(pronto per essere mangiato) (adj.)

اماده, رسیده