Definition and meaning of AUFBRECHEN

auf (adv.)

بطور بی پایان, بطور ابدی؛ همیشه, بطور دائم؛ بطور ابدی, همیشه؛ تا ابد, همیشه, بر؛ به تن

auf- (v.)

شل کردن؛ باز کردن

auf... (v.)

واگذار كردن, واگذار کردن, تسلیم شدن, صرفنظرکردن از

auf ()

به؛ به سوی, به سوی, بهتر بودن؛ ترجیح دادن, میل داشتن, حسی به شخص دست دادن, تمایل داشتن, بعد, پس از, با وجود؛ علیرغم, بعد از, روی, بیدار, پیش؛ جلو, بالا, به طرف بالا

auf- ()

دستگیر کردن, بازداشت کردن؛ توقیف کردن, بازداشت کردن؛ یافتن

auf... ()

نهایتاً؛ تماماً

brechen (v.)

خورد شدن, از هم پاشیدن؛ به هم خوردن, شکستن, غلبه كردن بر, مسلط شدن, شکستن؛ خورد کردن, جدا کردن, نقض کردن, رخنه کردن در, دلخور کردن, تخلف کردن, نقض کردن؛ تخلف کردن, خاتمه دادن, از شدت چیزی کاستن, قطع کردن, پاره شدن؛ شکافته دشن, شكاف دادن

brechen (v.) (Schweiz)

لخته شدن

brechen (v.) (Gesprächs.)

بلند کردن, قی کردن, ریختن, مریض شدن, بالا آوردن, استفراغ کردن, بالا آوردن؛ بیرون دادن

aufbrechen (v.)

باز کردن؛ درآوردن, شكافتن, رهسپار شدن, ترک کردن؛ عازم شدن

aufbrechen ()

خشنود بودن, بسیار خوشحال, شاد بودن, از خوشی ورجه وورجه کردن, پيشروي برق آسا

auf Achse

مشغول

auf Achse (adv.) (Gesprächs.)

در مسير

auf Anhieb

اینک, بلادرنگ, بلافاصله, بميل خود, به سرعت, بي درنگ, بي معطلي, بی درنگ, فورا, فورا؛ بلافاصله, فوراً, فوراً؛ بی درنگ, فوراً؛ مستقیماً, فوری, يك مرتبه

auf dem Heimweg (adv.)

به سوی خانه, در خانه, منزل

auf dem Quivive sein (v.)

برحذر بودن, حذر كردن از, زنهار دادن, مراقب بودن, ملتفت بودن, مواظب بودن, مواظب بودن؛ حذر کردن

auf den Arm nehmen

دست انداختن, كسي را دست انداختن

auf den Arm nehmen (v.)

تمسخر کردن, مسخره کردن

auf den Beinen

از بستر برخاسته و مشغول فعالیت

auf den ersten Blick

بلا فاصله, در نظر اول, در یک چشم به هم زدن, ظاهرا, ظاهراً

auf den Gedanken kommen (v.)

حل كردن, حل کردن, سنجيدن, فهميدن, كشف كردن

auf den Hals laden (v.) (+ datif)

به گردن گرفتن یا افتادن, تحمیل کردن

auf den Strich gehen (v.)

براى پول خود را پست كردن, فاحشه بازى كردن, فاحشه شدن

auf den Tisch bringen (v.)

غذا كشيدن, پذيرايي كردن

auf der anderen Seite (adv.)

از طرف ديگر

auf der Flucht

در حال فرار؛ دویدن, موجود؛ نایاب

auf der Hut

مواظب بودن, گوش به زنگ

auf der Hut sein (v.)

برحذر بودن, حذر كردن از, زنهار دادن, مراقب بودن, ملتفت بودن, مواظب بودن, مواظب بودن؛ حذر کردن

auf der Lauer liegen (v.)

كمين كشيدن و حمله كردن, نگهبان بودن, کمین کردن, کمین کردن برای حمله

auf der Lauer sein (v.)

كمين كشيدن و حمله كردن, نگهبان بودن, کمین کردن, کمین کردن برای حمله

auf der Stelle

اینک, بلادرنگ, بلافاصله, بلا فاصله, به سرعت, بي درنگ, بي معطلي, بی درنگ, در یک چشم به هم زدن, فورا, فورا؛ بلافاصله, فوراً, فوراً؛ بی درنگ, فوراً؛ مستقیماً, فوری, يك مرتبه

auf der Stelle treten

در جا زدن

auf die Dauer

سرانجام

auf die Idee kommen (v.)

حل كردن, حل کردن, سنجيدن, فهميدن, كشف كردن

auf die leichte Achsel nehmen (v.)

دست كم گرفتن, ناچيز شمردن

auf die Seite legen

يك بر شدن

auf Draht

هشیار و کاردان بودن

auf eigene Faust

خودسرانه عمل کردن

auf freiem Fuß

آزاد

auf frischer Tat ertappen

فردی را در حین ارتکاب جرم دستگیر کردن

auf Grund

به اعتبار

auf Grund gelaufen sein

بزمين, به گل نشسته, بگل نشسته

auf Grund laufen

به گل نشستن

(auf) gut Glück (n.)

شانس کم

auf gut Glück (adv.)

بطور قراردادى, به طور تصادفی, بی هدفانه, دلخواهانه, مستبدانه

auf halbem Wege

نيمه راه،نصفه كاره, وسط مسیر

auf halbem Wege (adv.)

ميان راه

auf immer (adv.)

دائماً

auf irgendeine Weise

هر جوری که شده

auf jeden Fall

حتما, حتماً, در هر صورت؛ به هر حال

auf jemands Wohl trinken

به افتخار کسی یا چیزی نوشیدن

auf keinen Fall

تحت هیچ شرایطی

auf keinen Fall (adv.)

به هیچ وجه, در هرحال

auf Kredit

قسطی

auf Lager haben (v.) (Gesprächs.)

اقرار كردن, دارا بودن, دارا بودن؛ داشتن, داشتن, مال خود داشتن

auf lange Sicht (adj.)

دراز مدت

auf Moll gestimmt

افسرده, محزون؛ دلسرد, محزون ومغموم, ملول, منكوب, نژند, پژمان

auf Posten stehen (v.) (Heer)

مراقبت کردن, مواظب بودن؛ مراقبت کردن, کشیک دادن

auf Probe (adv.)

قابل پس دادن

auf Reisen

در حال پرواز, پرواز

auf sich nehmen

برعهده گرفتن

auf sich nehmen (v.)

پذیرفتن؛ قبول کردن

auf Teufel komm raus

با تمام قوا؛ با همه انرژی

auf Tonband aufnehmen

ضبط کردن

auf Touren bringen (v.)

دور برداشتن؛ زیاد کردن

auf und davongehen (v.)

در مورد زن يا شوهر, گریختن با دلدار؛ با هم فرار کردن

auf Verlangen (adv.)

طبق تقاضا, طبق درخواست, هنگام درخواست؛ عندالمطالبه

auf Wache stehen (v.)

كمين كشيدن و حمله كردن, مراقبت کردن, مواظب بودن؛ مراقبت کردن, نگهبان بودن, کشیک دادن, کمین کردن, کمین کردن برای حمله

auf Wiederhören

بدرود, به امید دیدار, خدا حافظ, خدانگهدار, می بینمت

auf Wiedersehen

بای بای, بدرود, به امید دیدار, خدا حافظ, خدانگهدار, می بینمت

auf Wunsch (adv.)

طبق تقاضا, طبق درخواست, هنگام درخواست؛ عندالمطالبه

aus sein auf

در پی؛ دنبال

in Stücke brechen (v.)

خرد كردن