Definition and meaning of A

a (adv.)

رو به شرق

a (n.)

آس

a ()

به درون؛ در داخل, تو؛ داخل, درون ساختمان, در میان, توسط, بدست آوردن چیزی در صورت خواستن آن, هنگام درخواست؛ عندالمطالبه, طبق تقاضا, طبق درخواست, مطابق, موافق, بر حسب, به نسبت, -هفت, ...هزار, به عنوان جزئی از فعل بکار می رود, به؛ به سوی, به سوی, به نرخ, در جریان؛ هنگام, تا, به؛ از, هر, در هر

a arco (adj.)

قوسى, كمانى

a bassissimo prezzo (adj.)

ارزان, صرفه جو, كم خرج

a basso prezzo (adj.)

ارزان, صرفه جو, كم خرج

a breve scadenza (adv.)

بي دوام, كوتاه مدت

a breve scadenza* (adj.)

اخير, بي دوام, كوتاه مدت

a buon mercato

بسیار ارزان

a buon mercato (adj.)

ارزان, صرفه جو, كم خرج

a buon mercato (adv.)

بطور ارزان, بطور کم هزینه, در نهايت خست

a capo scoperto

بی کلاه

a capo scoperto (adj.)

بدون كلاه, سربرهنه

(a caro prezzo)

به بهای سنگین

a casa (adv.)

به سوی خانه, در خانه, منزل

a casa* (adv.)

به سوی خانه, در خانه, منزل

a casaccio (adv.)

بطور قراردادى, به طور تصادفی, بی هدفانه, دلخواهانه, مستبدانه

a caso (adj.)

نه چندان دقیق

a caso (adv.)

بطور قراردادى, به طور تصادفی, بی هدفانه, دلخواهانه, مستبدانه

a caso* (adj.)

نه چندان دقیق

a caso* (adv.)

بطور قراردادى, به طور تصادفی, بی هدفانه, دلخواهانه, مستبدانه

(a causa di)

از روی؛ به خاطر, به جهت, به خاطر, به خاطر؛ به واسطۀ, به دلیل, زیرا

a causa di

از روی؛ به خاطر, به جهت, به خاطر, به خاطر؛ به واسطۀ, به خاطر کسی, به دلیل, زیرا

a causa di*

از روی؛ به خاطر, به جهت, به خاطر, به خاطر؛ به واسطۀ, به دلیل, زیرا

a cavallo (adj.)

سواره

a cavallo* (adj.)

سواره

a condizione che

مشروط بر اینکه

a condizione che*

مشروط بر اینکه

a conti fatti

با در نظر گرفتن همۀ جوانب, در مجموع, در کل؛ رویهمرفته, رویهمرفته

a conti fatti*

با در نظر گرفتن همۀ جوانب, در مجموع, در کل؛ رویهمرفته, رویهمرفته

a credito

قسطی

A.D. (adv.)

پس از میلاد مسیح؛ میلادی

a destra

به سمت راست

a destra (adj.)

با دست راست, سمت راست

a destra* (adj.)

با دست راست, سمت راست

(a dire il vero)

در واقع؛ حقیقتاً

a dirla breve (adv.)

بطور خلاصه, بطور مختصر, به طور خلاصه, جان کلام, خلاصه

a disagio* (adj.)

معذب؛ ناراحت, موذب؛ آشفته

a dispetto di

با وجود, باوجود اينکه؛ على رغم, علی رغم؛ باوجود

a distanza

خيلى دور, دور؛ دوردست, دور افتاده, دور دست, غریبه مانند؛ سرد

a distanza (adv.)

به کنار؛ دور, دور

a distanza* (adv.)

به کنار؛ دور, دور

a due piazze (adj.)

دو تخته, دو نفره

a due piazze* (adj.)

دو نفره

a farla breve (adv.)

بطور خلاصه, بطور مختصر, به طور خلاصه, جان کلام, خلاصه

a favore di

به نفع کسی

a favore di* (adv.)

به نمایندگی از؛ از سوی

a fine di

برای آنکه

a fiori (adj.)

سليس وشيوا, پرگل, پوشيده از گل, گل دار, گلگون

a fiori* (adj.)

گل دار

a fondo

بطور عمیق؛ عمقاً, تمام و کمال

a fondo (adv.)

کاملاً

a fondo*

بطور عمیق؛ عمقاً, تمام و کمال

a fondo* (adv.)

بجا

a galla (adj.)

شناور

a galla* (adj.)

شناور

(a giro di posta)

با پست بعدی

a grado a grado (adv.)

بتدريج, به تدریج, خرد خرد, رفته رفته, متدرجا, کم کم

(a lungo)

مدت زیاد

a lungo* (adv.)

به تفصیل

A.M. (n.)

تلفيق دامنهاى

a malapena (adv.)

به سختی, حيلي كم, كمياب

a malapena* (adv.)

به سختی, حيلي كم, كمياب

a malincuore (adv.)

با اکراه؛ از روی عداوت, با بی میلی

a mano (adj.)

دستی

a mano (adv.)

با دست, بصورت دستى, بوسيله دست, دستی

a mano* (adj.)

چمدان کوچک

a mano* (adv.)

با دست, بصورت دستى, بصورت دستي, بوسيله دست, دستی

a memoria d'uomo

در حافظه ماندن

(a meno che)

مگر؛ جز, مگر اینکه

a metà

دو تکه, دو نيم

a metà (adv.)

بطور ناقص, تا حدي،تقريبا, تا نصفه, نصف نصف, پنجاه پنجاه

a metà* (adv.)

بطور ناقص, تا حدي،تقريبا, تا نصفه

a metà strada (adv.)

ميان راه

a metà strada* (n.)

نيمه راه،نصفه كاره, وسط مسیر

a mezza strada (adv.)

ميان راه

a monte (adj.)

اشتباه, بد, بى مورد, غلط, منحرف, نا درست, گمراه

a monte (adv.)

در خلاف جهت رودخانه

a morte

تا سرحد مرگ؛ بسیار

a morte (adv.)

بطور کشنده

a morte*

تا سرحد مرگ؛ بسیار

a ogni costo* (adv.)

به هر قیمتی که شده

a palate* (adv.)

به آسانی و به مقدار زیاد

a pallini (adj.)

خالدار؛ لکه دار

a pallini* (adj.)

خالدار؛ لکه دار

a parte

بجز, بجز؛ به غیر از, به استثنای؛ جز, به جز, به جز؛ غیر از, به علاوۀ, به غیر از

a parte (n.)

بحث جزئى, حرف های هنرپیشه که حضار می شنوند اما بازیگران دیگر نمی شنوند, ضميمهتشريحى, مقالهء ضميمه

a parte*

بجز؛ به غیر از, به علاوۀ

a partire da

به بعد, به جلو, به جلو؛ به پیش, به پیش, جلوتر, پیش؛ جلو

a passo di corsa* (adv.)

اینک, بلادرنگ, به سرعت, بي درنگ, بي معطلي, بی درنگ, فورا, فورا؛ بلافاصله, فوراً, فوراً؛ بی درنگ, فوراً؛ مستقیماً, يك مرتبه

a passo di lumaca* (adv.)

بسيار آرام

a perpendicolo (adv.)

بطور عمود, عمودی

(a) persona (n.)

شخص

(a) persona* (n.)

شخص

a pezzi (adj.)

دارای تکه های بزرگ؛ قلمبه سلمبه

a pezzi* (adj.)

دارای تکه های بزرگ؛ قلمبه سلمبه

a picco (adj.)

يك راست, پر از تپه, پر صخره؛ سنگلاخ

a picco (adv.)

يطور عمود

a picco* (adj.)

پر از تپه, پر صخره؛ سنگلاخ

a piedi nudi (adj.)

مجرد, پابرهنه

a piedi nudi (adv.)

پابرهنه

a piedi scalzi (adv.)

پابرهنه

a piombo (adv.)

بطور عمود, عمودی

(a) poco a poco* (adv.)

در اينده, كم كم, پس از مدت کوتاهی

a poco a poco

به تدریج؛ کم کم

a poco a poco (adv.)

بتدريج, تکه تکه, خرد خرد

a poco a poco*

به تدریج؛ کم کم

a poco a poco* (adv.)

کم کم؛ به تدریج

(a portata di mano) (adv.)

بطور مناسب, بی معطلی؛ فوری

a portata di mano

آماده؛ نزدیک, در دسترس

a portata di mano* (adv.)

در دسترس؛ آماده, در دسترس؛ نزدیک

a posteriori (adv.)

از مخلوق بخالق پى برده

a priori (adv.)

از علت به معلول پى بردن

a proposito (adv.)

بطور بموقع, راستي, راستی, راستی؛ ضمناً

a proposito* (adv.)

راستي, راستی, راستی؛ ضمناً

a quadretti (adj.)

مربع بوده, مربع شده

a quadri (adj.)

شطرنجی, طرح شطرنجی

a quadri* (adj.)

شطرنجی, طرح شطرنجی

a qualunque costo (adv.)

به هر قیمتی که شده

(a quanto pare)

از روی ظواهر قضاوت کردن

a ragione (adv.)

بدرستى, بطور صحیح, به درستی, به طور درست؛ صحیح, به طور صحیح, به طور قابل تصدیق, نزدیک

a ragione* (adv.)

بدرستى, بطور صحیح, به درستی, به طور درست؛ صحیح, به طور صحیح, به طور قابل تصدیق, نزدیک

a richiesta (adv.)

طبق تقاضا, طبق درخواست, هنگام درخواست؛ عندالمطالبه

a ritroso (adv.)

معکوس؛ وارونه

a ritroso* (adv.)

معکوس؛ وارونه

a rovescio

پشت و رو, پشت و رو؛ برعکس

a rovescio*

پشت و رو, پشت و رو؛ برعکس

a sangue freddo

با خونسردی؛ سنگدلانه, تعمدی و بی رحمانه

a sangue freddo (adj.)

خونسرد

a sangue freddo (adv.)

با خونسردی؛ با بی اعتنایی, مسامحه کارانه

a sangue freddo*

با خونسردی؛ سنگدلانه, تعمدی و بی رحمانه

a sazietà (n.)

به اندازه کافی

a sazietà* (n.)

به اندازه کافی

a sbieco (adv.)

بطور اريب, يك ورى

a scacchi (adj.)

مج.

a scatti (adj.)

تشنجى, نامنظم رونده, وابسته به حرکت ناگهانی؛ لقوه ای

a scatti* (adj.)

تشنجى, نامنظم رونده, وابسته به حرکت ناگهانی؛ لقوه ای

a scosse (adv.)

بطور لقوه مانند؛ بریده بریده

a sghembo (adv.)

بطور اريب, يك ورى

a sghimbescio (adv.)

بطور اريب, يك ورى

a spese di* (adv.)

به حساب؛ به قیمت

(a squarciagola)

با صدای بسیار بلند

a stretto rigore (adv.)

به معناي دقيق

a tempo

موزون

a tempo (adv.)

به موقع خود, در موقع مناسب

a tempo*

موزون

a tempo debito (adv.)

به موقع خود, در موقع مناسب

a tempo debito* (adv.)

به موقع خود, در موقع مناسب

a tempo opportuno (adv.)

به موقع خود, در موقع مناسب

a tenuta d'aria (adj.)

بی منفذ, سحر اميز, كيميايى, ناپذیر؛ ضد, وابسته به هرمس مصرى

a terra (adv.)

به سوی ساحل؛ در ساحل

a terra*

زمین؛ روی زمین

a terra* (adj.)

پنچر

a testa (adv.)

بطور سرانه, بقرار هر نفرى, نفرى, هر انسان

a testa in giù (adv.)

از سر, با سر, برعکس, سراسيمه

a testa nuda (adj.)

بدون كلاه, بی کلاه, سربرهنه

a turno

متواليا

a turno* (n.)

به نوبت

a tutt'oggi (adv.)

امروزه, اين روزها, این روزها

a tutta prova (adj.)

اثبات شده

a tutta velocità

با سرعت تمام

(a un tiro di schioppo)

فاصله كوتاه

(a una piazza) (adj.)

يك نفره

(a uno a uno) (adv.)

بطور جداگانه, تك تك, منحصرا, یکی یکی

a uno a uno (adv.)

به صف

a valle (adv.)

به سوی پایین رودخانه

a venire

آینده

a venire (adj.)

بعدی, سپس

a vicenda

همدیگر, همدیگر؛ یکدیگر

a vicenda (adv.)

متقابلا

a vita (adv.)

دائماً

a vita* (adv.)

مادام العمر

(a voce alta) (adv.)

بطور آوایی

a voce alta (adv.)

بلند؛ رسا

a volontà

هر چقدر که دوست دارد

a volontà*

هر چقدر که دوست دارد

a volontà* (adv.)

بطور دلخواه

a volta (adj.)

دارای تاق ضربی, طاقدار, طاقى, طاقى شكل, قوسدار, قوسی؛ هلالی, گنبدی شکل

a volte* (adv.)

اغلب اوقات, بطور پراکنده؛ گهگاه, بعضى از اوقات, هر از چند گاه؛ گهگاهی, گاه و بيگاه, گهگاه

a zigzag (adj.)

جناغى, زیگزاگ, شكسته, پیچ تند

a zigzag* (adj.)

جناغى, زیگزاگ, شكسته, پیچ تند